1.معتاده به دوستش میگه شالی چندبار میری دشتشویی می گه یه دونه بهار یه دونه تابشتون یه دونه هم ژمشتون

معتاداولی میگه باباخوب بگو اشهال داری دیگه

2.دومعتاددرخانه نشسته بودندکه درخانه به صدادرامدیکی ازان ها گفت اشغری پاشوبرودروباژکن

دیگری گفت آخه این انشافه من هم پاشم هم دروباژکنم من بلندمیشم توبرودروباژکن

3.یه تریاکی توی خیابون منتظرتاکسی بود وهی می گفت تاکشی تاکشی . . . بالاخره یه تاکسی 10مترجلوتر وایستادتریاکی

دادزدآخه لامشب کجاوایشادی اونجا که مقشدم بود

4.معتادی بی حال ازسرروزگارچنین شکایت می کرد عجب ژمونه ای شده پشر یه ژلژله هم نمیاد که لااقل این خاکشترشیگار

ماروبریژه روزمین

5.دومعتادباهم دعوا می گرفتند اولی :الهی بگم که خداذغال منقلت روخیس کنه

دومی :امیدوارم سوزن وافورت کج بشه

اولی:الهی الهی آتیش منقلت همش خاکستربشه

دومی :الهی بساط منقلت بی چایی شیرین باشه

دراین لحظه معتادسومی واردشدووقتی این سخنان راشنید درحالی که دودستی برسرخود می کوبید

به کوچه آمد درحالی که دودستی برسرخودمی کوبید به کوچه آمد وفریادزد بابامشلمونا یکی بیاد اینارو

ازهم شواکنه اینا هم دیگه رو تیکه پاره کردن

6.معتاداولی دیشب بژم خوبی داشتین

معتاددومی اوه جات خالی اما خوب کاری کردی نیومدی

معتاداولی :چرا

معتاددومی :واشه این که با دوشتامون دورور منقل نشسته بودیم که یهو یه پلنگ اومد جلومن رفتم عقب

من رفتم جلو اون رفت عقب خلاشه شرت رو دردنیارم یهوپریدم اژدم پلنگه رو محکم کوبیدمش ژمین گفت میومیو!!!